" می توان، باید توان کرد! "
می توان با هم جهان دیگری ساخت
باید از نو ساخت.
باید از نو ساخت.
می توان بر این زمستان تاخت
باید آری تاخت.
باید آری تاخت.
روح و جسم و قلبمان زخمی زدردند
می توان این دردها را مشترک کرد
قلبها با هم یکی کرد
دستها در هم گره کرد
مَرکبِ اهریمنان را واژگون کرد
شیخ هم، چون شاه
آری، سرنگون کرد
می توان
باید توان کرد!
می توان این دردها را مشترک کرد
قلبها با هم یکی کرد
دستها در هم گره کرد
مَرکبِ اهریمنان را واژگون کرد
شیخ هم، چون شاه
آری، سرنگون کرد
می توان
باید توان کرد!
می توان حق ضعیفان را طلب کرد
می توان اشک یتیمان را به لبخندی بَدَل کرد
می توان روئید و روئید، جای هر پَرپَر گُلی
یک قلب داغدار ِ عزیزی، پُر زامید و طَرَب کرد
می توان
باید توان کرد!
می توان اشک یتیمان را به لبخندی بَدَل کرد
می توان روئید و روئید، جای هر پَرپَر گُلی
یک قلب داغدار ِ عزیزی، پُر زامید و طَرَب کرد
می توان
باید توان کرد!
می توان خود را زجا کَند
زشت︎ؐ زنجیرِ زبونی را زپا کَند
بر ضمیر تشنۀ پاک ِ مسلسل های این خلق
سُرب داغی گشت و بگسست،
پیکر خصم وطن را بند از بند.
زشت︎ؐ زنجیرِ زبونی را زپا کَند
بر ضمیر تشنۀ پاک ِ مسلسل های این خلق
سُرب داغی گشت و بگسست،
پیکر خصم وطن را بند از بند.
با چنین مردان، زنانی،
با چنین طوفان و سیل، آتشفشانی
می توان خلقی رها کرد
می توان ایران آزادی بنا کرد
می توان
باید توان کرد!
با چنین طوفان و سیل، آتشفشانی
می توان خلقی رها کرد
می توان ایران آزادی بنا کرد
می توان
باید توان کرد!
امیر کارگر
Inga kommentarer:
Skicka en kommentar