" بپا خیز ، دشمن هراسیده است "
کجا خوانده ای سرو بالا بلند
کِشد خویش در پای خاری به بند ؟
کِشد خویش در پای خاری به بند ؟
کجا دیده ای شیر گردن فراز
دو زانو نشیند به پیش گراز ؟
دو زانو نشیند به پیش گراز ؟
چو دشمن گروگان بگیرد وطن
به چنگش بیافتد همه جان و تن
به چنگش بیافتد همه جان و تن
چنان کاوه گر بر نگیری درفش
کنی جفت در پیش ضحاک کفش
کنی جفت در پیش ضحاک کفش
محال است عقاب بلند آسمان
شود با لجن خوارگان هم عنان
شود با لجن خوارگان هم عنان
بپا خیز ، دشمن هراسیده است
زوالش به پیکار تو دیده است
زوالش به پیکار تو دیده است
چنان شیر باید به میدان شتافت
سر و سینۀ ظلم دوران شکافت
سر و سینۀ ظلم دوران شکافت
بپا خیز و بر هم زن این سرنوشت
که بهرت نوشته ست دیو پلشت
که بهرت نوشته ست دیو پلشت
بپا خیز و ویران کن آئین ننگ
نگردی رها زین ستم جز به جنگ
نگردی رها زین ستم جز به جنگ
چو شه ، شیخ را هم تو بر گور کن
وطن تا ابد زین دو دَد دور کن
وطن تا ابد زین دو دَد دور کن
امیر کارگر
Inga kommentarer:
Skicka en kommentar