دلت تنگ است ؟
تقدیم به آنان که برای دل تنگی شان به دنبال چاره می گردند .
تقدیم به آنان که برای دل تنگی شان به دنبال چاره می گردند .
دلت تنگ است ؟
مگو : اِی وای ، آه ، شاید ، نمی دانم !
مگو : اِی وای ، آه ، شاید ، نمی دانم !
درون خانه ات ،
نه در اَمنی ، نه آرامی ، غریبی
نه در حالی ، نه امیدی به یک آینده ای ،
نه شادابی ، نه سامانی ، نه آزادی
به اندوه سر سپردی بر دو زانویت
بدون لقمهٗ نانی ، کنار سفره ای خالی .
نه در اَمنی ، نه آرامی ، غریبی
نه در حالی ، نه امیدی به یک آینده ای ،
نه شادابی ، نه سامانی ، نه آزادی
به اندوه سر سپردی بر دو زانویت
بدون لقمهٗ نانی ، کنار سفره ای خالی .
دلت تنگ است ؟
مگو : اِی وای ، آه ، شاید ، نمی دانم !
مگو : اِی وای ، آه ، شاید ، نمی دانم !
زمین با این همه وسعت ،
کجایی تو ؟
کجایی تو ؟
کنار رویش این کاخ ها از بُشکه ها نفت ،
چه داری تو ؟
چه داری تو ؟
در این ماتم کده ، از رهبرش ، از قاضی و از دولتش ،
سراغی از شرف ، وجدان ، کرامت ،
هیچ داری تو ؟
سراغی از شرف ، وجدان ، کرامت ،
هیچ داری تو ؟
دلت تنگ است ؟
مگو : اِی وای ، آه ، شاید ، نمی دانم ؟
به دور افکن ، این غم عشوه های خانمان برکَن !
بس است اِی وای ، آه ، شاید ، نمی دانم ها گفتن !
بیا همراه شو ، این پَست رسم ِ التماس بشکن !
دلت را وسعت دریا کن و خود را در آن افکن !
بپا خیز در صفوف خلق ، هر سدی ز جا برکَن !
مگو : اِی وای ، آه ، شاید ، نمی دانم ؟
به دور افکن ، این غم عشوه های خانمان برکَن !
بس است اِی وای ، آه ، شاید ، نمی دانم ها گفتن !
بیا همراه شو ، این پَست رسم ِ التماس بشکن !
دلت را وسعت دریا کن و خود را در آن افکن !
بپا خیز در صفوف خلق ، هر سدی ز جا برکَن !
ببین در سیل ِ خلق باز هم ، دلت تنگ است ؟
اگر نه ،
پس مبارک باد ،
زیرا در دلت آغاز طرحی نو در آهنگ است
تفنگت را برون آر
چون طلوع صبح آزادی در این جنگ است
و باور کن ، قیام
تنها دوای هر دل تنگ است !
اگر نه ،
پس مبارک باد ،
زیرا در دلت آغاز طرحی نو در آهنگ است
تفنگت را برون آر
چون طلوع صبح آزادی در این جنگ است
و باور کن ، قیام
تنها دوای هر دل تنگ است !
امیر کارگر
۱۷ اکتبر ۲۰۱۸
۱۷ اکتبر ۲۰۱۸
Inga kommentarer:
Skicka en kommentar