lördag 8 september 2018

دریا همون دریا نبود.................فرنگیس بایقرد.


🌊 دریا همون دریا نبود...
نبود می دانم؛ نبود
از بس که پس رفته بود...
گویی دلش شکسته بود!
🌊 اما کلی مواج بود
پر ز درد و گریان بود
غران تر از گذشته
نالان و با فریاد بود
قلبم را از من بربود
امواج ره را می پیمود
گویی با من حرفی داشت
می جوشید و می نالید
با من بس آشنا بود
این ناله های پر خروش
این شدت خروش و جوش
سرد بود اما می جوشید
امواج پر از فریاد
گویا و چون رویا بود...
قلبم گرا بس می ارزاند
جسمم را از جا می کند
دریا دل را می ربود
عشقم را بس می ستود
می دانست پر از شورم
شور خود را می نمود...
دریا یی که آزاد نیست
دریاییست که می جوشد
با امواج پر سرودش
همچنان می خروشد
من هم می خوانم سرود
ره نوردم همچو رود
دیگر نمی مانم منگ
خسته از ننگ و نیرنگ
نالم چون امواج بحر
از کوه و جنگل تا شهر
می نوردم صخره و سنگ
می کوشم تا ورای مرگ
از دیر باز گفته اند:
" موجم اگر می روم"
شعرها سروده اند؛
" گر نروم ، نیستم...."
فرنگیس بایقرد
شهریور ۹۷
۸ سپتامبر ۲۰۱۸

Inga kommentarer:

Skicka en kommentar