lördag 29 september 2018

گفتم دلم گرفته، اشگ اختیاری نیست.,.......فتح الله کیاییها.

گفتم دلم گرفته، اشگ اختیاری نیست.
گفت: دلگیری کار آدمهای ضعیف و بی انگیزه است.
گفتم: می ترسم و گفت : همه می ترسند.
نگاهم را به پشت سر دوختم، فریاد کرد و گفت: از گذشته عبور کرده ای، سخت یا راحت، تلخ یا شیرین، سرپا و یا افتان و خیزان، اینک نوبت آینده است. سعی کن درست بسازیش .
بیشترین فشار بر پایه های ساختمان است. گذشته ی سخت و درد ناک، نشان از پایه های قرص و محکم آینده است. اگرش باور داشته باشی.
گفتم : دیگر تنها شدم. تنها.
خندید و گفت: هیچگاه تنها نبوده ای، هیچگاه. شکل و شمایل ها تغییر می کنند، اما اندیشه ها، همچنان بارورند.
خواستم لمسش کنم.
چونان تصویری در آب پرچین شد و موج گرفت، با پژواک لبخنده ای برلب که تا بینهایت تکرار می شد.
وحشت زده ازجای پریدم. فاطی پیشانیم را با دستمال خیس خنک می کرد. اشگش را پنهان کرد و گفت: تنت داغ داغه، گمونم زکام شدی.
زمستانی سخت در راه بود.
نامه هایی که هرگز پست نشد.
فتح الله کیاییها

Inga kommentarer:

Skicka en kommentar