torsdag 29 augusti 2019

برای رامین حسین پناهی و ایثار لبانش......علی شهبازی .

برای رامین حسین پناهی و ایثار لبانش
جان به لب رسیده
دوخته ام با سوزن درد ،
ریسمان رنج را بر لبانم !
تا فریاد خشمی باشم
در سکوت ظلمتکده ی سرد این قتلگاه انسانی
_ اگرش پژواک غريوي تواند باشد
از همه گلگون کفنان دیروز و
دربند شدگان بی صدای امروز _
که رسالت انسانی چنین دشوار و زیبا برآمد !
با گوش های سنگین ناشنوايي تان ،
می شنيدش آیا؟
این نعره ی رعب انگیز برده گان تاریخ است
که ستون های سست سرای ضحاکان را
به لرزه می افکند.
این خون گل های رنگین باغ است
که سیراب می کند
دشت بی باران طاعون زدگی را
و این جگر گرسنگان مزرعه است
که می پروراند
افعی های سیری ناپذیر سردوش ٍقصابان عشق و آزادی را.
با سوزن درد دوخته ام،
ریسمان رنج انسانی را بر لبانم ;
تا نمبار اشکی باشم
بر خزان بی بار و بر این باغ بی بهار.
با داغ خفقان
بسته اند دهانتان را
تا تنها چشم انتظار باران رحمت باشید،
از آسمان !
با شمایانم
ای برده گان ، گرسنگان
ای لگدمال شدگان تاریخ ،
ای مغضوبين زمین !
بشکنید این مهر ننگین سکوت را
بر لبانتان.
با چشم های بی فروغتان تان نظر کنید :
ببینید این لکه ی سیاه نشسته بر خورشید را
و با دستان پینه بسته تان
بردرید پرده ی عفن تاریکی را
تا به جان خویش دریابيد افق روشنایی را.
برخیزید !
سلاح رزم آزادگی، برگیرید.
نعره ی بلند آزادی سردهيد.
این مشت سرخ خلق است
که فرو می ریزد
ستون های سست سرای ضحاکان را.
برخیزید ...
با سوزن درد دوخته ام،
ریسمان رنج انسانی را بر لبانم ;
اگرچه هزار قناری ٍخاموش ٍ نشسته به انتظار بهار ،
در گلو دارم.
دوخته ام لبانم را ، من ;
اگرچه هزار نغمه ی شاد
برای چکاوک ٍساز ٍمطرب ٍآزادی
در سر دارم.
علی شهبازی
۶ شهریور ۱۳۹۷

Inga kommentarer:

Skicka en kommentar