fredag 8 mars 2019

چرا ونزوئلا از کنترل خارج می شود؟....گابریل هتلند/ جاکوبین برگردان و تلخیصوووو: بابک.

چرا ونزوئلا از کنترل خارج می شود؟

دولت به دلیل اقدامات اقتدارگرایانه و ناتوانی مزمن در تدابیر موثر برای حل بحران اجتماعی – اقتصادی کشور سزاوار انتقاد شدید است، اما اپوزیسیون به هیچ وجه قربانی بیگناهی نیست که در رسانه ها و گزارشهای رایج معرفی می شود.

گابریل هتلند/ جاکوبین
برگردان و تلخیص: بابک

دو روایت متفاوت در باره بحران ونزوئلا وجود دارد: اولی که در رسانه های غربی نقش برجسته ای دارد، حکومت را به مثابه یک رژیم دیکتاتوری به تصویر می کشد که در حال سرکوب بیرحمانه اپوزیسیون قهرمانی است که به صورت مسالمت آمیز در تلاش برای بازگرداندن حاکمیت دموکراسی است. دومی که از سوی حکومت و بخشهای معینی از طیف کوچک (و به احتمال در حال کاهش) همبسته با آن مطرح می شود، حکومتی منتخب به صورت دموکراتیک را توصیف می کند که به محاصره مخالفان خشونت طلب و بی شرمی درآمده که الف) اقلیتی کوچک از ثروتمندان ممتاز است؛ ب) از حمایت کامل امپریالیسم آمریکا برخوردار است؛ ج) از هیچ اقدامی برای تغییر دولت، گذشته از قانونی یا اخلاقی نبودن آن فروگذار نیست.
هر دوی این روایتها بخشی از واقعیت را در برمی گیرند، اما بازگو کننده همه آن در مورد بحران ونزوئلا نیستند.   
ادعای اقتدارگرا بودن ونزوئلا در تمام طول دوره حاکمیت چاویستها که با انتخاب "هوگو چاوز" در سال ۱۹۸۸ آغاز گردید، از بام تا شام تکرار می شود. تا زمان کوتاهی پیش از این، رد این ادعا با اشاره به این فاکت که حزب حاکم ونزوئلا به طور متوالی در انتخابات رای آورده، به نسبت ساده بود. بین سالهای ۱۹۹۸ تا ۲۰۱۵ این حزب در ۱۲ انتخابات از ۱۵ انتخابات مهم کشور به پیروزی رسد و در سه موردی که رای نیاورد (دسامبر ۲۰۰۷، سپتامبر ۲۰۱۰ و دسامبر ۲۰۱۵)، شکست خود را پذیرفت.
در پنج انتخاباتی که چاوز بین سالهای ۱۹۹۸ تا ۲۰۱۲ در آنها نامزد شد، همه آنها را با اختلاف قابل توجهی برنده شد (برای مثال کمترین فاصله او با رقیبش در سال ۲۰۱۲ بود با ۱۱ درصد بیشتر و قابل توجه ترین فاصله در سال ۲۰۰۶ بود با ۳۴درصد). رییس جمهور کنونی، "نیکلاس مادورو" به طور دموکراتیک انتخاب شده است. شکایات پی در پی به اتهام تقلب انتخاباتی بی پایه است، چرا که در سیستم انتخاباتی ونزوئلا که "جیمی کارتر" آن را "بهترین در دنیا" خوانده، تقلب نزدیک به غیرممکن است.   
اگر تا به حال ادعای اقتدارگرایی در ونزوئلا پایه محکمی نداشت، در دوره کنونی اما اینگونه نیست. در پی مجموعه ای از تدابیر دولتی از آغاز سال ۲۰۱۶، به گونه فزاینده ای رد ادعای حرکت ونزوئلا در مسیر اقتدار گرایی دشوار شده است.
نخست: در تمام طول سال 2016 دادگاه عالی که به طور آشکار و حتی علنی از سوی قوه مجریه کنترل می شود، مانع از آن شده که مجلس ملی که اکثریت آن را اپوزیسیون تشکیل می دهد و در دسامبر 2015 در انتخابات، قوه مقننه را به دست گرفت، قوانین مهم را به تصویب برساند. در برخی موارد قانونگذاران تلاش کردند، فراتر از اختیارات قانونی خود دست به عمل بزنند، مانند تلاش برای عفو "لئپولدو لوپز" (Leopoldo López).
بلوکه کردن سیستماتیک مجلس ملی از سوی دادگاه عالی، مجلس جدید و به همراه آن نتیجه انتخابات دسامبر ۲0۱۵ را به هیچ بدل کرده است.
دوم: پس از ماه ها کش وقوس، دولت برگزاری یک همه پرسی در اکتبر ۲۰۱۵ که در قانون اساسی تصریح شده را لغو کرد.
سوم: دولت انتخابات محلی و استانی را که براساس قانون اساسی می بایست در سال ۲۱۰۶ برگزار می کرد، به زمان نامعلومی به تعویق انداخته است (باوجود آنکه مادورو به تازگی اعلام کرد که تاریخی را برای آن تعیین خواهد کرد).
چهارم: دادگاه عالی حکمی صادر کرد که به واسطه آن مادورو می توانست در ماه مارس مجلس ملی را منحل کند. چند روز بعد پس از درخواست مادورو برای تجدیدنظر در این حکم، دادگاه مزبور رای خود را پس گرفت. عقب نشینی مادورو در پی آن صورت گرفت که دادستان کل او، خانم "لویسا اورتگا" (Luisa Ortega)، در یک اقدام بی سابقه حکم دادگاه عالی را به طور علنی به عنوان "نقض قانون اساسی" محکوم کرد.
پنجم: در آوریل ۲۰۱۵، "انریکه کاپریله" (Henrique Capriles)، یک رهبر اپوزیسیون، به اتهامات بسیار پرسش برانگیز محکوم به ۱۵ سال ممنوعیت از فعالیت سیاسی شد.
دولت ونزوئلا با لغو فراخوان رفراندوم، تعلیق انتخابات و جلوگیری از نامزد شدن مخالفان برای پستهای دولتی، توانایی مردم ونزوئلا برای ابراز نظر از طریق انتخابات را به طور سیستماتیک بلوکه می کند. نام نهادن این رویکرد به چیزی به غیر از اقتدارگرایی بسیار دشوار است.
با این حال همچنین به دشواری می توان با توصیف کاراکتر دولت ونزوئلا به عنوان یک رژیم اقتدارگرای تمام عیار نیز موافق بود، زیرا مخالفان امکان دسترسی چشمگیری به رسانه های سنتی و شبکه های اجتماعی دارند و از امکان اعتراضات ضد دولتی با وجود برخی محدودیتهای خاص برخوردارند (اگرچه برخی و نه همه آنها مانند محدودیت تظاهرات در برخی نقاط "کاراکاس" به دلیل تخریب چند باره اموال دولتی متناسب به نظر می رسد).  
دولت به دلیل اقدامات اقتدارگرایانه و ناتوانی مزمن آن در تدابیر موثر برای حل بحران اجتماعی – اقتصادی کشور سزاوار انتقاد شدید است، اما اپوزیسیون به هیچ وجه قربانی بیگناهی نیست که در رسانه ها و گزارشهای رایج معرفی می شود (یک نمونه بی پرده از سفیدشویی خشونت مخالفان در گذشته و حال توسط رسانه های رایج، در یک مقاله نیویورک تایمز در ۱۹ آوریل دیده می شود که در آن به گونه معجزه آسایی کودتای خشونت آمیز نظامی علیه چاوز در سال ۲۰۰۲ به یک "جنبش اعتراضی مسالمت آمیز" تبدیل شده است: "درحالی که جنبشهای اعتراضی مخالفان در گذشته اغلب می کوشید دولت چپ گرا را سرنگون کند و یکی از آنها در سال ۲۰۰۲ برای مدت کوتاهی ریس جمهور وقت، هوگو چاوز، را برکنار کرد ...).
مدارک زیادی از این واقعیت وجود دارد که آمادگی مخالفان برای کاربست روشهای خشونت آمیز و ضد قانون اساسی علیه دولت فقط به کودتای ۲۰۰۲ محدود نمی شود، بلکه – همچنانکه خواهم گفت - تا به امروز ادامه دارد. در آوریل ۲۰۱۳ مخالفان باوجود آنکه شواهدی مبنی بر تقلب وجود نداشت، از به رسمیت شناختن پیروزی مادورو سر باز زدند و تظاهرات خشونت آمیزی را سازمان دادند که به کشته شدن هفت شهروند انجامید.
در فاصله فوریه تا آوریل در جریان یک موج خشونت بار دیگر، ۴۳ نفر کشته شدند. بنا به گزارشها، مسوول نیمی از کشته ها مخالفان و نیم دیگر نیروهای امنیتی بودند.
روشن نیست که چه زمانی مارپیچ سقوط ونزوئلا پایان می یابد. به این دلیل وظایف سه گانه ای در برابر هر کس که به این کشور علاقه دارد و به ویژه فعالان، روحانیون و روزنامه نگاران که از دستاوردهای مهم "انقلاب بولیواری" تمجید و آنها را ثبت می کردند، قرار دارد.
نخست: بازگو کردن حقیقت. این به معنای ثبت و منتشر کردن اعمال خشونت مخالفان علیه ماموران دولتی، نیروهای اجتماعی چاویستها و تماشاگران بیگناه است. این موارد شایسته توجه بیشتری از آنچه است که در رسانه های جاری ونزوئلا دیده می شود. با این حال چپ نمی تواند چشم بر لغزش دولت به اقتدار گرایی و ناکارایی سیاستهای چشم فرو ببندد. این ربطی به باور کور به دموکراسی نمایندگی لیبرال ندارد، بلکه بر این پایه است که حاکمیت اقتدارگرایانه با پروژه زیبا و نیز ناهمگون و معیوب "دموکراسی مشارکتی" که چاویسم پیش می برد، سازگار نیست.
دوم: رد تمامی و هر نوع از فراخوان به مداخله امپریالیستی با هدف "نجات" ونزوئلا. تلاشهایی که در این جهت انجام می شود، نه فقط شکست می خورد، بلکه یک شرایط سخت را به شرایطی فاجعه بار بدل خواهد کرد، همانگونه که دهشت عراق و افغانستان نشان می دهد.
سوم: همبستگی با اکثریت مردم ونزوئلا که از دست مخالفان انتقامجو و بی پروا و یک دولت بی کفایت و غیرمسوول در رنجند. تردیدی نیست که در سالهای اخیر حمایت توده ای از دولت کاهش یافته است. میزان دقیق آن روشن نیست و با این حال به نظر می رسد که چاویسم به دلیل بیش از یک دهه توزیع ثروت بین کارگران و طبقه تنگدست، حمایت نه چندان غیر مهمی نزد مردم داشته باشد. 
از این رو دلایل موجهی برای پرسیدن این سووال وجود دارد که آیا شرایط ونزوئلا در لحظه کنونی به شرایط آرژانتین ۲۰۰۱ نزدیک می شود که شعار فراگیر این بود: "همه شان را بیرون بریز."

منبع: نبردخلق شماره ۴۰۸، چهار شنبه اول اسفند ۱۳۹۷ - ۲۰ فوریه ۲۰۱۹




Inga kommentarer:

Skicka en kommentar